خود شناختنبا درود...مرتبه پیشین پیش تا آنجا پیش رفتم که پس از سالیانی عدم استقلال کشورمان توانست که بوی خود مختاری را حس کند و همین احساس بود که افرادی را درمیان مردم برانگیخت و به این موجب خواستار آزادی ایران ازبند فرهنگ تازی بودند- خواستار این بودند که که کشورشان رویارو  باشد با کشورهای دیگر نه اینکه اندر مملکتی دگر باشد. چونکه تا چند سده اخیر خاکی را دارا بودند که مردمی با مذهب" وآیینی اصیل در آن زندگی می کردند. خوب این خواسته های هدفمند به تحقق پیوستند ولی تحقق پیوستن آنها به شکل تدریجی بود یعنی اینکه محدوده خاکی از شرق شروع به قیام کردند تا اینکه مدعی برمناطق اصیل ایران بودند- مناطقی که از آغاز تاریخ ایران جزو ایران محسوب می شدند وهمین طور طی قرون دیگر این خاک به پهنایی بیش ازپهنه امروزی اش رسید در طول این زمان حکومتها /آمد و شد داشتند" میامدند و حکم میدادندو داد می کردندو ستم میکردندومملکت داری میکردند ومی رفتند... منتهادر لابلای این کلمات که به راحتی نوشته شد وقایعی اتفاق افتاد رخدادهایی که مردم این دیار ومرز را تا حدی متاثر گرداند. در این سالیان حکمرانی سلاطین گوناگون مردم گرفتار بودند واین یک حقیقت است... حقیقتی که باید بدان توجه کرد وهمین طور{ تعمق} که علت این همه ستم جسمی و معنوی  چه چیزی  بوده است آیا این علل را باید در خود مردم کاوش نمود یا نه تمامی جور ملل را بایست روی شانه  های حکمرانان  گذاشته شود/این نوشته ها نظرات خودم می باشند وبه قصد تحمیل نوشته نشده است/ ادامه دارد...