فرهنگ2
![]() فرهنگی شدنفرهنگی شدن در حقیقت هماهنگی و انطباق فرد با کلیه شرایط و خصوصیات فرهنگی است و معمولاً به دو صورت ممکن است واقع شود. اول بصورت طبیعی و تدریجی که همان رشد افراد در داخل شرایط فرهنگی خاص است . دوم بصورت تلاقی دو فرهنگ که بطرق مختلف ممکن است صورت گیرد . فرهنگ در برگیرنده تمام چیزهایی است که ما از مردم دیگر میآموزیم و تقریباً اعمال انسان مستقیم و یا غیر مستقیم از فرهنگ ناشی میشود و تحت نفوذ آن است . برای روشن شدن مطلب یکی از اعمال انسان را مثال می زنیم : غذا خوردن نیازی بدنی و بیولوژیک است , برای زنده ماندن باید تغذیه کرد ولی وقتی سئوال میشود چه باید خورد ؟ چگونه باید خورد؟ چه وقت باید خورد , نفوذ فرهنگ در اعمال انسانی نمودار میگردد. برآوردن نیازهای غریزی در انسان با مجموعهای از رفتارهای پیچیده همراه است و این رفتارها را فرهنگ هر جامعه ای شکل میدهد . در مورد برآوردن نیاز تغذیه در جوامع مختلف اشکال گوناگونی دیده میشود و محدودیت ها , مقررات , قواعد و رسومی هست که افراد هر جامعه را تحت نفوذ میگیرند که مثلاً چه باید خورد و از خوردن چه چیز باید پرهیز کرد. فرهنگ بین افراد مشترک است . هر فردی خصوصیاتی منحصر به فرد دارد که ویژه است و دیگران را از آن بهرهای نیست . این گونه خصوصیات جزو فرهنگ بشمار نمیرود مگر آنکه بوسیله افراد دیگر یاد گرفته شود و بصورت رسوم و عادات گروهی در آید و دیگران در انجام آن شرکت کنند. از طرف دیگر فرهنگ گرد آورده جمع است ,ذخیره دانش انسانی از طریق نسلهای متمادی فراهم شده است که از نسلی به نسل دیگر منتقل میگردد. و بهمین دلیل غالباً هر اختراعی بر اساس زمینه عینی گذشته که حاصل کوششهای جمعی انسان است متکی میباشد. |
فرهنگ مادی و غیر مادی بیک نسبت و آهنگ پیشرفت نمیکنند بلکه معمولاً فرهنگ مادی سریعتر دگرگون میگردد از این رو شکافی بین این دو پدیده میآید که آن را پس افتادگی یا تاخر فرهنگی مینامند . به بیان دقیقتر تأخر فرهنگی ,پس افتادن یک عنصر فرهنگی از سایر عناصر است . فرهنگ معنوی بدنه اصلی یک فرهنگ ملی است . همین بدنه است که قدرت روحی و نیروی حیاتی یک ملت را مشخص میکند, همین بدنه است که باید به دل و جان در نگهداشت آن کوشید ,زیرا فرهنگ معنوی نقطه تعالی و فرازگاه حیات ملی است .
هر فرهنگ حاوی تعاریفی از حقایق موجود است که بر پایه آن، معارف مردمش را شکل میدهد, این مفاهیم شامل اعتقادات مذهبی , باورهای ساسی, اساطیر , تئوریهای علمی و امثال آن میگردد مثلاً در فرهنگ اسلامی اعتقاداتی در مورد خلقت انسان , آینده بشریت و ماهیت وجود و رابطه خالق با مخلوق و غیره وجود دارد .
از آنجا که مفاهیم از طریق زبان بعنوان یک واسطه در رابطهای مستقیم با تفکرات و تجسمات انسانها از حقایق موجود است بدین جهت بسیاری از جامعه شناسان زبان را کلید درک مفاهیم ذهنی میدانند , به بیان دیگر افکار هر مردمی در قالب سمبل های صوتی و بعضی اوقات اشارات , تصویر , حرکات بدنی و امثال آن خلاصه میشود, این سمبل هاست که زبان هر قومی را تشکیل میدهد , بنابراین لغات صرفاً اصولی نبوده بلکه در آن افکار و تجربیات انباشته میباشند.
فرهنگ مادی هر جامعه همچنانکه گفته شد شامل مجموعه دست آوردهای مادی یا تکنولوژی آن جامعه است . یکی از جامعه شناسان بنام لوئیس منفرد در بحث از تکنولوژی و فرهنگ مینویسد :تکنولوژی در خارج از فرهنگ قرار نمیگیرد و بر عکس جزئی از آنست .
بعبارت دیگر تکنولوژی عنصری است از فرهنگ زیرا پیشرفت تکنولوژی کاملاً وابسته به پیشرفت علم است و در این زمینه جامعه شناسی کاملاً نشان داده است که پیشرفتهای علمی وابسته به ارزش ها و جهان بینی های خاص و یا در رابطه با جهت یابیهای مذهبی یک جامعه است .در این زمینه "ماکس وبر" در مطالعه علمی خود نشان داده است که پروتستانتیسم کالون در مقابل علم گرایش کاملاً مساعد و مناسب و فعالی داشته است تا کاتولیسیم .
به عقیده ماکس و بر در نظر پروتستانها , علم خداوند و مشیت های وی را نمیتوان درک کرد مگر یا آگاهی بر کارهای خداوند . علمی که مورد توجه آنها قرار گرفت در ابتداء فیزیک و سپس سایر علوم طبیعی و خصوصاً ریاضیات بود. در آنها این امیدواری بود که از آگاهی تجربی قوانین الهی طبیعت پی به آگاهی در باره اساس و مبداء عامل برسند. بنابراین تفکر پروتستانی و فرهنگ طبقه بوروژو با در آمیختن, نهایتاً تاثیر عمیقی بر روی طرز فکر جامعه تکنولوژیک جدید نمودند و میتوان تصدیق نمود که بدون چنین پیوندی بین مذهب و فرهنگ طبقه مسلط که در قرون هفده و هیجده اتفاق افتاد جامعه غربی با آنچه که امروز هست تفاوت بسیار زیادی داشت . عامل تکنیکی متغیری است قوی ولی اهمیت و تاثیر حقیقی تکنولوژی را بدون در نظر گرفتن کادر فرهنگی (فرهنگ معنوی )آن نمیتوان درک نمود.
منبع: وبسایت دانشنامه رشد

با درود و پوزش بسیار به علت وقفه طولانی که درنوشته هایم ایجادشد نوشته های خودرادرباب خودآگاهی ادامه میدهم... درمرتبه پیشین بیان کردم که برای غرور ازدست رفته میهن ابتدا بایست سرگذشت خویش را در سیر تمدن بشر بشناسیم که اگر موجب افتخاراتی بوده ایم چگونه وبدست چه کسانی؟ به آغاز شکوفایی ایران برگردیم اینکه اولین حکومت رسمی درسرزمین ما چه بوده وچه ویژگیهایی را دارا بوده است واینکه چطور زمینه را برای مهیا شدن حکومتی قدرتمند بوجود آورد و اما حکومت مقتدری که به دست یکی از دلاوران و ناموران تاریخ بنای آن ساخت وساز شده بودوتوسط افرادی مقتدر بدنه استواری را به خودگرفته بود-در سالیان بعد- دیری نپایید که به خاطر فساد درباری و عرزه نداشتن پادشاهان از ارتفاعات شکوه به چاله بی آبرویی رسید وسپس ورود خارجیها وتاخت وتاز آنها وسعی در تحمیل فرهنگ خود برسرزمین تصرف یافته ازقبیل مسائلی بوده که هم میهنان ما به دچار بوده اند منتها بار افرادی پیدا شدند که خواستار بازگرداندن سلامت ایران بودند که شاید این طور بیان شود این تلاش زمینه ای بوده برای اینکه نفسهای ازبین رفته کشورمان برگردد به عبارت بهتر باز هم افرادی پیدا شدند که توانستند ایران را درعرصه جهانی به حالت یکه تاز بر اریکه قدرت بنشانند اما همین هم دوام نداشت که بازاشخاصی باهمان ویژگیهای مذکورکه در سطور بالا نام بردم که به موجب ازبین بردن بسیاری از افتخارات می شد مایه گم شدن فرهنگ ما را فراهم کرد البته این را بگویم که علاوه بر این ویژگیها-مشکلاتی وجود داشتند که سرزمین ما با آنها دست وپنجه نرم می کرد مشکلاتی همچون رویارویی با رقیب وهجوم قبایلی و... باید در این علل دخیل شوند به هر حال بعد از این واقعه وارد دورانی میشویم که عصر غریب بودن مملکت ماست . عصر آشنایی با فرهنگ های بیگانه.عصردوری ازفرهنگ اصیل ومواردی دیگر که من بهتر میدانم در جلسه بعد آنها را بشمارم و توضیح میدهم... ادامه دارد.../نوشته هانظرات خودم هستند وبه قصد تحمیل نوشته نشده/